گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفتم
.VII- راه برگشت: 1658-1660


پسر کرامول، برعکس پدر، شیطان صفت نبود و از خوی پولادینی که ممکن بود انگلستان را در زنجیری ساخته زور و تقوا نگاه دارد بهرهای نداشت. ریچارد کرامول نیز چون خواهرش رقت ذهنیی داشت که هر دوی آنان را وا میداشت با ترسی مخفی بر سیاست خون و آهن پدرشان بنگرند. ریچارد در حالی که در برابر پدر خود زانو زده بود، از او استدعا کرده بود از جان

چارلز اول درگذرد. در دوران مشترکالمنافع و حکومت سرپرستی، او در یک ملک روستایی، که ثمره ازدواجش بود، به آرامش زندگی کرده بود. در 4 سپتامبر 1658، نه به واسطه جاهطلبی خود، بلکه به سبب وصیت پدرش “خاوند سرپرست” انگلستان شد. لوسی هچینسن او را “نجیب و با فضیلت اما طبیعتا روستایی و نامناسب برای بزرگی” وصف کرد.
تمام دسته هایی که به وسیله آلیور سرکوب شده بودند اکنون هرچه بیشتر به ضعف ریچارد پی میبردند و دلیرانهتر سر بر میافراشتند. ارتش، که از سابقه غیر نظامی او نفرت داشت و میخواست اختیاراتی را که درزمان پدر او صریحا جنبه نظامی داشت در دست گیرد، از او تقاضا کرد که رهبری نظامی را تماما به فلیتوود واگذارد. او از قبول این تقاضا امتناع نمود، اما شوهر خواهر خود را با ارتقا به درجه سپهبدی نرم کرد. چون خزانه تهی و بسیار مقروض بود، ریچارد پارلمنتی تشکیل داد که در 27 ژانویه 1659 اجلاسی کرد. شایعهای منتشر شد که پارلمنت میخواهد سلطنت استوارتها را باز گرداند. افسران ارتش با دسته هایی از سربازان نزد ریچارد آمدند و از او خواستند که پارلمنت را منحل کند. او نگاهبانان خود را برای حفاظت خویش احضار کرد، اما آنها فرمان او را نادیده گرفتند. ناچار به زور تن داد و فرمان انحلال پارلمنت را صادر کرد(22 آوریل). جان او در ید قدرت ارتش بود. جمهوریخواهان پر حرارت ارتش، به رهبری سرلشکر جان لمبرت، اعضای زنده مانده پارلمنت طویل را دعوت کردند که گرد بیایند و اختیاراتی را که، تا هنگامی که کرامول آنان را با کمک جمهوریخواهان پر حرارت ارتش در 1653، به عنوان پارلمنت دنباله داشتند در دست بگیرند. پارلمنت دنباله جدید در 7 مه 1659 در وستمینستر اجلاس کرد. ریچارد، که از سیاست به تنگ آمده بود، استعفای خود را به آن پارلمنت تقدیم داشت (25 مه). آنگاه به زندگی خصوصی خود بازگشت و در 1660 به فرانسه رفت و در آنجا با عزلت گزینی با نام مستعار جان کلارک ناپدید شد. در 1680 به انگلستان بازگشت و در 1712، به سن هشتاد و شش سالگی، درگذشت. یکی از سلطنتطلبان در 3 ژوئن 1659 نوشت: “هرج و مرج در مقایسه با نظم و حکومت فعلی ما کمال بود.” رقابت بر سر قدرت بین ارتش و پارلمنت ادامه یافت; اما آن قسمتهایی از ارتش که در اسکاتلند و ایرلند اقامت داشتند طرفدار پارلمنت بودند، و در پارلمنت، که بیشتر اعضای آن جمهوریخواه بودند، یک گروه نیرومند از سلطنتطلبان وجود داشت. در 13 اکتبر لمبرت سربازانی در مدخل کاخ وستمینستر گماشت، پارلمنت را کنار گذاشت، و اعلام کرد که ارتش عجالتا حکومت را به دست خواهد گرفت. چنین به نظر میرسید که توالی وقایعی که با ارتش عجالتا حکومت را به دست خواهد گرفت. چنین به نظر میرسید که توالی وقایعی که با تصفیه پراید آغاز شده بود، میبایست تکرار شود و لمبرت کرامول جدیدی باشد. میلتن کودتای لمبرت را چنین نامید:”غیر قانونیترین و مفتضحترین کودتا. به نظر من وحشیانه است ... که یک ارتش حقوقبگیر ... قدرتی را که موسس آن بودهاست بدین گونه منکوب کند.” اما آن شاعر قدرتی نداشت. تنها نیرویی که میتوانست در بریتانیا با دیکتاتوری نظامی مخالفت

کند ارتش دیگری مرکب از دههزار سرباز بود که پارلمنت در اختیار ژنرال جورج مانک گذاشته بود تا اختیارات آن را در اسکاتلند حفظ کند. ما نمیدانیم که آیا در پس تصمیم مانک به معارضه با غصب قدرت به وسیله ارتش لندن جاهطلبی شخصی نهفته بود یا نه. خود او چنین اعلام کرد:”من در برابر وجدان و شرافت موظفم انگلستان را از سلطه تحملناپذیر حکومت شمشیر آزاد سازم.” این اعلام او عدهای از عناصر دیگری را که مخالف فرمانروایی نظامی بودند تشجیع کرد. مردم از پرداخت مالیات سرباز زدند; ارتش مقیم ایرلند، ناوگان لنگر انداخته در داونز، و کارآموزان حرفهای در پایتخت هواداری خود را از پارلمنت اعلام داشتند. کارشناسان مالی لندن وامهایی را که برای پرداخت مواجب سربازان مایه امید بودند از سران غاصب دریغ کردند. طبقات بازرگان و صنعتگر، که خلع چارلز اول را تصویب کرده بودند، اکنون احساس میکردند که بی نظمی رو به گسترش حیات اقتصادی انگلستان را تهدید میکند، و از خود میپرسیدند آیا میتوان بدون پادشاهی که مشروعیتش مردم را آرام خواهد کرد، موجب وصول مالیاتها خواهد شد، و طوفان را خواهد خواباند، ثبات سیاسی و اقتصادی را باز گرداند در 5 دسامبر، مانک نیروهای خود را به درون انگلستان روانه کرد. رهبران ارتش سپاهیانی برای مقابله با او فرستادند، اما آنها از جنگیدن سرباز زدند. افسران غاصب به شکست اعتراف کردند، پارلمنت را تشکیل دادند، و خود را در اختیار آن گذاشتند (24 دسامبر). پارلمنت پیروزمند، که از سی و شش تن تشکیل میشد، هنوز جمهوریخواه بود. یکی از نخستین قانونهای این پارلمنت الزام میکرد که تمام اعضای حال و آینده آن از سلسله استوارت دست شویند. پارلمنت مزبور ضمنا از راه دادن پرسبیتریان زنده مانده پارلمنت دنباله پیشین ابا کرد، به این عنوان که آنها از باز گرداندن چارلز دوم طرفداری کرده بودند. مردم آن را به این عنوان که پارلمنت دنباله احیا شدهاست و نماینده مردم انگلستان نیست تحقیر میکردند و احساسات خود را با “سوزاندن پیکر پارلمنت دنباله” در آتشبازیهای متعدد سی و یک فقره تنها در یکی از خیابانهای لندن ابراز داشتند. مانک، که ارتشش در 3 فوریه 1660 به لندن رسیده بود، به پارلمنت تذکار داد که دیگر حمایتش نخواهد کرد، مگر در صورتی که انتخابات جدید و وسیعتری مقرر دارد و خود را تا 6 مه منحل کند. به مجلس اندرز داد که پرسبیتریان کنار گذاشته شده را دوباره بپذیرد، مجلس هم این کار را کرد. مجلس عوام، که بدین گونه بزرگ شده بود، سازمان مذهبی پرسبیتری را از نو در انگلستان تاسیس کرد، انتخابات جدید را اعلام داشت و خود را منحل کرد. سرانجام، پارلمنت طویل رسما و قانونا پایان یافت (16 مارس 1660) در همان روز کارگری روی جمله “آن ستمگر، که آخرین شاه است، بیرون میرود”، که بر کتیبهای نوشته شده بود، رنگ مالید و آن را محو کرد آن کتیبه را دولت مشترکالمنافع انگلستان در عمارت بورس نصب کرده بود.
آنگاه کلاه خود را به هوا پرتاب کرد و بانگ

برداشت: “خداوند چارلز دوم پادشاه را توفیق دهد!” گویند که وقتی این ندا شنیده شد، “تمام حاضران در بورس با بلندترین فریاد به آن پیوستند”. روز بعد مانک محرمانه با سرجان گرینویل، نماینده چارلز، ملاقات کرد. گرینویل بزودی عازم بروکسل شد تا پیام مانک را به شاه بیتاج برساند.